- در گشادن
- گشودن در خانه و جزان مفتوح کردن
معنی در گشادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز کردن دهان
باز کردن دست
پایین کشیدن پایین انداختن، رکاب کشیدن حرکت کردن، بسر کشیدن نوشیدن شراب و مانند آن، جذب کردن، یا دم در کشیدن ساکت شدن، محو کردن نابود ساختن، با سپاه حرکت کردن
گشودن سد و جریان دادن آب آن، خراب کردن هدم، تسخیر کردن در تصرف خود در آوردن
تصرف کردن مملکت جهانگیری کردن
باز کردن دست، کنایه از برای انجام دادن کاری آماده شدن، کنایه از آغاز بذل و بخشش کردن
از هم باز کردن گشودن یا فروگشادن ترکیب. اجزای مرکبی را جدا کردن: طلسم ترکیب آن (اصل مرزبان نامه را) از هم فرو گشادم، باز شدن از هم گسیختن
باز کردن قدم، راه رفتن
گشودن کمر بند از کمر، ترک تردد کردن از رفت و آمد صرفنظر کردن: (چو من زین ولایت گشادم کمر تو خواهی ستان افسر و خواه سر)، (نظامی)، تسلیم شدن
باز کردن گره بسته، حل کردن مشکل. یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن: گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. (نظامی) یا گره گشادن خنده. پدید آمدن خنده. یا گره گشادن دل. غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر
سخن آغازیدن، لب گشودن
کنایه از راه رفتن
دادن عطا کردن
اعراض نمودن، ابا نمودن
خارج شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن